سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
 
 
 
 

نشریه نسیم(نسل سومی های محب مهدی(عج))

 

مطالب3

شنبه 89/1/7 2:59 عصر| | نظر

تولد دوباره

انسان موجودی مرکب و پیچیده است، موجودی شکل یافته از پیوند تن و روان، ظاهر و باطن ملک و ملکوت و به زبان ساده، جسم و روح.

یکی از سوالات اساسی بشر همواره سوال از چگونگی پیدایش جسم و روح بوده است.

جسم:

دانشمندان علوم طبیعی در مورد منشا و مبدا خلقت موجودات دو نظریه ارائه کرده اند:

1. نظریه ثبوت انواع: طرفداران این نظریه می گویند، طرح کلی خلقت به گونه ای است که هر گیاه و یا جانوری باید از گیاه یا جانوری هم نوع خود به وجود آمده باشد، نه گیاه و جانوری مغایر با خود. بر مبنای این نظریه انسان نیز طرح مستقلی دارد، یعنی از هیچ موجود دیگری مشتق نشده است.

2. نظره تحول انواع: طبق این نظریه، هر گیاه و یا جانوری از گیاه و یا جانور دیگری به دست آمده است. چارلز روبرت داروین معروف ترین تئوری پرداز این نظریه معتقد است که انسان نیز اصل حیوانی دارد. یعنی با انسان ریخت ها (یا چیزی شبیه میمون) از اجداد مشترکی نتیجه شده اند. اما اینکه اجداد مشترک میان انسان و انسان ریخت ها چه کسانی بوده اند، نه تنها بر داروین، که امروزه نیز مشخص نشده است و به همین جهت آن را حلقه مفقوده نام نهاده اند. مهمترین کلید واژه های داروین "تنازع بقا" و "انتخاب اصلح" است و اما در این زمینه -منشا و مبداءخلقت انسانها- قرآن این گونه نظر می دهد: جسم انسان باراول به شکل استثنایی از خاک به وجود آمد و پس از آن همه انسانها از نسل آدم و هوا،بر اثر نطفه ای که در رهم مادر انعقاد پیدا می کند،به وجود آمده و میآیند.

یعنی جسم اولین انسان -حضرت آدم- ازخاک شکل گرفت و مراحل تکامل خود را یکی پس از دیگری طی کرد تا به پیکری موزون و پرداخته تبدیل شد و هستی یافت و از آن به بعد انسان ها از نسل او به وجود آمدند.

روح: روح نیز گذشته از آن که در آفرینش نخستین به انسان دمیده شد، در هر بار تکامل جسم به آن دمیده می شود و وجود انسان را رقم می زند.

اما آیا روح و جسم به یک اندازه اهمیت دارند؟

جسم انسان به خاک اتصال دارد و معطوف به زمین است، در حالی که روح او متصل به خداست و معطوف به آسمان و آن قدر ارزش دارد که خداوند آن را به خود نسبت می دهد.

اهمیت روح برای انسان تا حدی است که جسم انسان بدون روح از نظر قرآن کریم چیز قابل ذکر و با اهمیتی نخواهد بود. به همین دلیل در آیه اول سوره انسان می خوانیم: "آیا بر انسان دورانی سپری نشد که در آن دوران انسان چیزی شایان ذکر نبود؟!"

در حقیقت دمیدن روح برابر با آفرینشی دیگر برای انسان است.

با این توضیحات، قابل درک است که حقیقت وجود انسان و شخصیتش روح اوست و نه جسم و بدنش. به عبارت دیگر روح و جسم همتای یکدیگر نیستند و در یک درجه قرار ندارند، بلکه جسم مانند پوسته و روح مثل هسته وجود انسان است. در نتیجه، توجه به دونکته اساسی در مورد روح الزامی است:

1) روح آدمی مجرد است، یعنی بامرگ مثل جسم نابود و متلاشی نمی شود.

2) هویت واقعی انسان (انسانیت انسان) را روح او تشکیل می دهد و نه جسمش. به همین دلیل حتی انسانی که نقص عضو دارد و از نظر جسمی ناقص است باز هم می تواند دارای کرامت و شخصیت و در یک کلمه انسانیت باشد. باید توجه داشت که هرچند شناخت جسم انسان و پیچیدگی های انسان خارج از مشکل نیست، اما شناخت روح او که بخش اصلیش را شکل می دهد به مراتب مهم تر و مشکل تر است و از جمله حقایقی است که قرآن کریم درک آن را برای انسان ها ناممکن می داند: از تو درباره روح سوال می کنند، بگ روح از امر پروردگار من است و به شما جزاندکی از علم داده نشده است. (اسرا-85 )

باوجود این پیچیدگی، بازهم چیزهایی درباره روح قابل دریافت است:

روح انسان ازبخش های مختفی تشکیل شده است:

بخش مهمی از روح عقل و شعور انسان است که حقایق را درک نمی کند عقل، کانون تفکر و اندیشه است و رسالتش شناخت درک و تجزیه تحلیل حقایقی است که از حواس پنج گانه به دست می آید.

 

بخش دیگر روح انسان، قلب و عاطفه اوست که گرایش های او را تامین میکند.

قلب که گاهی از آن تعبیر به دل میشود، کانون عواطف و احساسات آدمی است (همان جا که بعضی وقتها برای کسی تنگ میشود!)

عقل و قلب دو کانون مکمل یکدیگرند و همانگونه که عقل نمی تواند کار قلب را انجام دهد، دل نیز نمی تواند جایگزین عقل شود.

همچنین روح انسان، دارای قوه خیال و وهمی است که تحت پوشش عقل به درک امور خیالی می پردازد و نیز شهوت و غضبی که اگر تحت هدایت عقل فعالیت کند، به امور سودمند جهت پیدا میکند واگرنه باعث سقوط و تباهی انسان می گردند.

انسان با دراختیار قرار داشتن جسم و روح و ویژگیهای هر یک، دارای توانمندیها و البته محدودیتهایی است. از سویی در مقایسه با سایر موجودات، برتر است و به واسطه نعمت عقل و قلب خود، بسیاری از ویژگی های ارزنده و سازنده، همچون میل به پرستش، اختیار، کمال جویی، آرمان خواهی، توانایی ابداع و خلاقیت، هنردوستی، عشق ورزی و ... را در خود دارد و از سوی دیگر به خاطر نقص در دانایی و توانایی به دام ستمگری، نادانی، بیتابی و جدال گرفتار می شود.

همه اینها به خاطر ارتباط اعجاب آوری است که جسم و روح با هم دارند و تاثیری که بر یکدیگر می گذارند. می خواهیم ارتباط این دو را دقیق تر نشان دهیم.

کافی است تو خودت کمی دقیق تر شوی تا پیوند روح و جسمت و رابطه متقابل این دو را در وجودت حس کنی! دستت را در میان هوا تکان بده، چشمانت را ببند، باز کن، به یاد بیاور که چگونه وقتی از موضوعی خجالت زده می شوی، صورتت سرخ می شود یا هنگامی که در مقابل نسیم خنکی قرار میگیری، احساس سبکی و آرامش وجودت را فرا می گیرد. هنگام ترس رنگ از چهره ات می پرد و به وقت بیماری، حال صحبت کردن با کسی را نداری! اینها ساده ترین و باشکوه ترین تجربه هایی هستند که می توانند به درک تو از روح و جسمت کمک کنند.

اما...

وقتی با دستانمان کار بدی انجام میدهیم یا با زبانمان دروغ می گوییم، کارمان جسمانی بوده یا روحی؟ کسی را که دوست داریم، محبت او در دل و قلب ماهیچه ای ماست، و یا در مغزمان بخاطر سپرده ایم که فلانی را دوست داشته باشیم؟ اگر واکنش های عصبی انسان روحی است، پس چرا هنگام عصبانیت سرخ می شویم؟

علی علیه السلام هم می پرسد: فرشته مرگ، بچه را چگونه را در شکم مادر میمیراند؟ آیا از راه اندام مادر وارد می شود؟ یا روح به اجازه خداوند ،به سوی او می آید؟ چرا خواب برادر مرگ است؟ اگر در هنگام خواب روح از جسم جدا می شود، پس چرا ما نمی میمیریم؟ آیا ...

کتاب علی علیه السلام را باز کن فهرست موضوعی نهج البلاغه در انتهای کتابت، بخش انسان شناسی، خطبه های 1-16-82-83-112-154-163-192و حکمت های 8-12-47-445و نامه 31

ده ها و صد ها دریچه تازه که تو را راهنمایی خواهند کرد...

راستی فراموش نکن! تنها یک راه برای موفق شدن در آزمون زندگی وجود دارد و آن پیدا کردن صندلی و جایگاهی است که فقط برای توست،

                                                   فقط برای تو و نه هیچ کس دیگر...

                                                                                      یاعلی!

 

 

 

 

توسل در نا امیدی

مرضیه با صدای گریه ی بچه به سمت گهواره اومد وقتی نگاهش به صورت زیبای فرزند دل بندش افتاد، او را در آغوش کشید. صدای اذان صبح به گوش می رسید. حسن کوچولوی 10 ماهه دوباره به خواب رفت و مادر به آرامی او را در گهواره قرار داد. مرضیه به حیاط رفت. نسیم خنک صبحگاهی نشاط مطبوعی دروجودش ایجاد کرد. اندکی کنار حوض نشست و نقش ماه درون حوض را تماشا کرد. بعد از وضو نگاهش به سمت آسمانی که هنوز چندتایی ستاره پیدا بود، انداخت. بعد دو شاخه گل محمدی از باغچه چید و به اتاق اومد، سجاده شوهرش را پهن کرد و یک شاخه گل درون جانمازش گذاشت. بعد کمی اون طرف تر با چادر نمازی به رنگ شکوفه های آلبالو به استقبال زیباترین ملاقات خالق و مخلوق رفت. مرضیه هنگامی که صدای تلاوت قرآنش فضای خونه را آسمانی کرده بود، در حالی که تمام صورتش از اشک خیس شده بود، سراز سجاده برداشت. دوباره صدای حسن کوچولو، با گریه، مادر را به بالین خود فرا خواند. کنار گهواره کودک که قرار گرفت چشمش به پارچه ها و پرچم های نصب شده بر روی دیوار های اتاق افتاد. نگاه مرضیه بر روی "باز این چه شورش است که در خلق عالم است" متوقف ماند.

ناگهان به یاد محرم و صفر پارسال افتاد که تونسته بود از بزرگ ترین آزمون زندگی اش سر بلند بیرون بیاد.

یادش اومد آخرین روز امتحانش بود و با خوشحالی جلوی دردانشگاه منتظر اومدن آرمین بود. خیلی زود یک سانتافه سفیدرنگ جلوی پاش ترمززد.

مرضیه برای اینکه باکلاس تر جلوه کند خودش رو به آرمین، مونا معرفی کرده بود. اونروز بخاطر قولی که آرمین بهش داده بود بیشتر از تمام لحظات یک سال دوستی شان احساس خوشبختی کرد.

او که هنوز جرات نکرده بود به آرمین بگوید در یکی از جنوبی ترین نقاط شهر زندگی می کنه در مرکز شهر به بهانه این که مبادا کسی از آشنایان آنها را ببیند از خودرو پیاده می شد.

وقتی توی ماشین می نشست آن قدر لحظات براش شیرین و دل چسب بود که فراموش می کرد

حیاط قدیمی شون انتهای یک کوچه بن بست به عرض نیم متره.

باباش که روزگاری بنا بوده حالا به مرز 50 سالگی نرسیده از کار افتاده شده و در یک شرکت سرایه دار و یک پول بخورو نمیری گیرش میاد. یادش می رفت سنگ فرش حیاط خونشون چقدر فرسوده ودیواهای خانه که هنوز رنگ به خودندیده گچ هاش ترک خورده.

توی رویا به خودش می گفت: هر وقت زن آرمین بشم برای خواهر و برادرم (راضیه11 ساله و رعنا8ساله و غلامرضا6ساله) وسایلی را که آرزو دارند می خرم.

غرق در خیالات شیرین بود که با صدای آرمین به خودش اومد: عزیزم نمی خوای پیاده بشی رسیدیم.

وقتی پیاده شد هنوز سرمست از وعده شیرین دوست پسرش بود که صدایی از پشت اون رو به خودش آورد: ببخشید خانم یک لحظه بایستید باهاتون کار دارم. به محض اینکه صورتش را برگرداند، زنی را دید که حدود 30 ساله می اومد، در حالی که دست دو تا بچه هفت و هشت ساله را گرفته بود. چشم در چشم مرضیه دوخت...

 حالا دیگه از اول یک ساعت پیش هیچ آثاری در چهره اش نبود. خیال می کرد توی یک کابوس وحشتناک قرار گرفته. وقتی زن ناشناس شناسنامه همسرش را که نام دو زن در او ثبت شده را نشان داد، با تمام وجود صدای خرد شدن وله شدن شخصیت خودش رو احساس کرد. بد تر از همه اعظم همسر اول آرمین گفته بود شوهرش مرد تنوع طلب و هوس باز است که سرنوشت دختران زیادی را به بازی می گیره به طوری که یک دختر 18 ساله زیبایی از یک خانواده ضعیف صیغه کرده بود.

او همین طور که مثل یک روبات هدایت شده به سمت خونشون می رفت سرش را بلند کرد. نگاهش به بیرق ها و پرچم های سیاه عزای حسینی که سر در مغازه ها و خونه ها نصب شده بود، دوخته شد و با اعتراض گفت: شماها من را فراموش کردید. بعد نگاهی به آسمون کرد و با صدای بلند تری گفت: آخه خدا تو چرا تنهام گذاشتی.

حالا خیلی بی صدا قطرات اشک از روی گونه هاش به پهنای صورتش جاری می شد. گاهی به رهگذرانی که از کنارش رد می شدن، برخورد می کرد و اونها چیزی می گفتن که اصلا نمی شنید.

دو تا چهار راه پائین تر از خونشون، یکدفعه انگار تمام توانش تحلیل رفته باشه، روی زمین نشست کاملا داشت از هوش می رفت که صدای مهربانی توجهش را جلب کرد.

وقتی چشم هاشو بازکرد، خودش رو تو خونه ی مجللی دید که با پرچم های مزین به نام اهل بیت پوشیده شده بود.

 


 

 
 
 


130644 :کل بازدید
5 :بازدید امروز
69 :بازدید دیروز


یــــاهـو


مدیر وبلاگ : جوان امروز[53]
نویسندگان وبلاگ :
بامعرفت
بامعرفت (@)[26]

تربت
تربت[5]
سردبیر
سردبیر (@)[5]

یار گرافیکی آقا
یار گرافیکی آقا (@)[0]

تسنیم
تسنیم[8]

برو بچه های نشریه نسیم- گروه فرهنگی نسیم شاخه فرهنگی کانون فرهنگی صالحین مسجد عمار یاسر





پیاده تا عرش
مهاجر
دل نوشته های یک دختر شهید
مسجد عمار یاسر مشهد مقدس
.:: رمز موفقیت ::.
چفیه
جهاد مجازی
لــعل سـلـسـبیــل ( دل نوشته های یک هاجر )
برو بچه های ارزشی
خط سرخ شهادت
دل نوشته های دو دختر شهید
نسیم یاد معبود در کویرستان جان
حزب اللهی مدرنیته
*** تا همیشه با تو ***
زیر آسمان خدا

خدا[3] . امام خامنه ای[2] . امام زمان . امام مهدی . چه باید دید؟ . اعتکاف دانشجویی 89 . خدا هوامونو داره ؟ . دوست داران انسانیت در مشهد . دیدار یار . شکلات آیدین . فاطمه . فاطمه (س) . منتظر . نسیم 3 . نشریه شهریور نسیم . نشریه نسیم . نهم ربیع . نهم ربیع الاول . وحدت . یک یاحسین دیگر .
 
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
پاییز 1386
تابستان 1386